جمعه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۸

خدا! اَیینا! اَیینا!

خدایا! یه دونه بمب اینجوری بنداز این وسط

پ ن: تازه واردیم در توییت کردن و این جور موارد، در مرحله ی آموزش و یادگیری می باشیم، حال نکردیم باش ورش می دارم! با گوشی هم خودمان را چیز دادیم نشد، اس ام اس ی هم که صرفه ی اقتصادی ندارد :دی
پ ن2: کلن خیلی این جاهایی که ملت می روند توش زیاد شده! از این جاها که دور هم جمع می شوند، همه کلونی کلونی ارتباط دارند البته، موندم بعضی همه جا هم هستند، دوست ندارم این آشفتگی و زیادی و شولوغی این چیزها را
پ ن3: نیومده دارم می رم، امسال سال گندی بود هیچ، تابستان وحشتناکی بود، حبس کشیدیم، انگار تبعیدی باشی مثلا، حالا انگار فرجی شده بلاخره، راه خروجی، مرخصییی چیزی، اگر خاک و خل نشود، می پریم سمت امام رضا(ع) بعد اگر باز زیادی گاز ندهد و ترمز نبرد و این ها، سالم می رسیم و نایب الزیاره(املاش درسته؟:دی) همه هستیم، اگر هم نشد که فاتحه بخوانید، نه اول حلال کنید در هر صورت!

۲ نظر:

  1. مسافرت در دقيقه نود!
    ما كه به وقت اضافشم نرسيديم:(
    از نظر من كه مشكلي نيست..خونت حلاله:پي

    پاسخحذف
  2. خيلي وقته كه منتظر اين مسافرت بودي...منتظر اين فرصت بودي..منتظر اين تنهايي بودي(البته هيچ كس تنها نيست..همراه اول!:دي)دلم نمي ياد بگم زودي برگرد كه! باز آپ كني ولي تو زود برگرد.
    دست خدا به همرات...

    واسه مطلب پايين هم چيزكي نوشتم

    پاسخحذف