شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۸

از سطح روابطم راضی نیستم
یکی که می خوای باشه نیس، یکی که نمی خوای باشه هس، یکی که میگی بمون میره، یکی دیگه بش می گی برو می چسبه، نمی دونم چی به چی ه، البته بعضیا هم این وسط هیچ کدوم اینا نیستن، هستن همینجوری فعلا، موضع خاصی ندارم به اونا
بعد این وسط، چندتا آدم مزخرف شاید به نوعی افتادم، خوشم نمیاد اصن، ولی فعلا دارم می سازم، مصلحت میگه اینو
طرف از اینایی ه که دوست داره هرچی دختر ه دور و برش هست رو فتح کنه به نوعی، فتح به معنی این که دورش باشن، حلوا حلواش کنن به نوعی، همین که با همه یه خط ارتباطی چیزی داشته باشه(حداقل شرایط اینه)، بعد اسمایلی ِ حلقه طلایی بالا سر و بال بال زدن هم درمیاره
بعد، تو جمع خودمون هم، خیلی احساس مدیریت و ریاست می کنه، تو کاری که داره گروهی اجرا می شه، با تقسیم وظایف مخالفت می کنه و از اون طرف هرکار دلش خواست می کنه و قیافه مدیریت می گیره، حالیش هست توی کار مربوطه، ولی در یه کار دیگه که ال و از بل تشخیص نمی ده، حالیش کردیم چی به چیه به زور، حالا باز میز ریاستش رو علم کرده هر روز یه انگو.لکی باید کار رو بده
تحمل فقط برا خوشحال نشدن رقیبان است و بس، که برم رو اون فاز، خلاص می کنم همه چیو، ولی، تحمل فقط برا نپاشیدن شیرازه ی گروه و کارِ
ولی اینجوری پیش بره، تحمل من مطمئنن تمام خواهد شد
یعنی بزنی بچسبه تو دیوار

پ ن: اضاف کنید این را که خیلی هوس دعوای لفظی کرده ام(فکر کن، من! دعوا!)، البته بی فحش، از آن دهن به دهن شدن ها که بشوری طرف رو بندازیش روی بند، اتفاقا موردش هم هست، دمش این ورا بیاد، می چینمش

۱ نظر:

  1. شايد منم به نوعي توي همچين وضعيتي هستم!البته نه به اين صورت ولي در كل اونم فقط با تحمل كردن از پيش مي ره..در فكر يكسره كردنم...
    به اين فكر مي كنم كه گاهي اوقات تنها بودن بهتر از اينه كه با كسايي باشي كه فقط و فقط بايد تحملشون كني و در مورد من تازه به ضرر خودم هم تموم بشه و اونجوري نشون بدم كه نيستم!

    پاسخحذف