چهارشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۹

یکی دو شب پیش تو فکرای قبل خوابم می چرخیدم بعد اون شب و فرداش اومد جلو، یهو گفتم مث اصحاب کهف شد، یا نه مث خواب کروبی، قبل این که بخواب ه خبری نبود، فرداش بیدار شدن دیدن چیزی از جریانات حالیشون نمی شه و چی شد چه طور شد، یا حتی مث اون یارو که به خیال خودش مث هر روز پا شد بره نون بگیره، طرف بش نمی داد، می گفت شوخی نکن بابا، یعد دید شوخی نیس گفت چرا نمی دی؟ گفت برو بابا خدا روزیتو جای دیگه بده تو کییی اصلن؟ بعد رفتن اجمعین سرشون رو گذاشتن مردن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر