شاید نامردی باشه
شاید خیلیا بگن نمی تونم حتی فکرش رو بکنم
ولی من فکرش رو کردم و میکنم
فکر این که هر آن جدا از اون که هر لحظه ممکنه بمیرم(این رو کم، گاهی یادش میفتم، متأسفانه) به اینم فکر میکنم که هر لحظه ممکنه یکی از عزیزانم رو از دست بدم، و فکر می کنم که چی می شه، وقتی خبر رو بهم بدن چی کار می کنم؟ بعد یه لحظه تصور می کنم واقعا همچین چیزی رخ داده، بعد...
آمادگی از دست دادن بعضیا رو اصلن ندارم
از دست دادن بعضیها، مث سونامی می مونه ولی تو توی خشکی نیستی، یه کشتی هستی توی دریا، زندگیت با اون خبر می شه حال کشتی موقع سونامی...
بعضیها می گن نباشیم اون روزی که بخوام این روزا رو ببینم، یعنی ما زودتر اونا بمیریم دیگه؟ بعد این نامردی نیست؟ که چون خودمون ناراحتی و زجر نکشیم، این ناراحتی و زجر رو برا همونی که دوست داریم بذاریم و بچشونیم بهشون؟
سخت ه، زیاد، دردناک، زیاد، همه کلمات اینجوری رو هم ردیف کنی کم ه، ولی، اتفاق میفته، از حالایی که کنار همیم استفاده کنیم، حالا رو قدر بدونیم، یک ثانیه دیگه شاید من نباشم، تو نباشی، اون نباشه
و این که، برا همچین ضربه هایی، آماده باشیم
شاید خیلیا بگن نمی تونم حتی فکرش رو بکنم
ولی من فکرش رو کردم و میکنم
فکر این که هر آن جدا از اون که هر لحظه ممکنه بمیرم(این رو کم، گاهی یادش میفتم، متأسفانه) به اینم فکر میکنم که هر لحظه ممکنه یکی از عزیزانم رو از دست بدم، و فکر می کنم که چی می شه، وقتی خبر رو بهم بدن چی کار می کنم؟ بعد یه لحظه تصور می کنم واقعا همچین چیزی رخ داده، بعد...
آمادگی از دست دادن بعضیا رو اصلن ندارم
از دست دادن بعضیها، مث سونامی می مونه ولی تو توی خشکی نیستی، یه کشتی هستی توی دریا، زندگیت با اون خبر می شه حال کشتی موقع سونامی...
بعضیها می گن نباشیم اون روزی که بخوام این روزا رو ببینم، یعنی ما زودتر اونا بمیریم دیگه؟ بعد این نامردی نیست؟ که چون خودمون ناراحتی و زجر نکشیم، این ناراحتی و زجر رو برا همونی که دوست داریم بذاریم و بچشونیم بهشون؟
سخت ه، زیاد، دردناک، زیاد، همه کلمات اینجوری رو هم ردیف کنی کم ه، ولی، اتفاق میفته، از حالایی که کنار همیم استفاده کنیم، حالا رو قدر بدونیم، یک ثانیه دیگه شاید من نباشم، تو نباشی، اون نباشه
و این که، برا همچین ضربه هایی، آماده باشیم
بابا موج منفي!
پاسخحذفديرباز بايد گذاشت و گذشت!
پاسخحذفحتي فكر كردن بهش هم عذاب آوره ديگه چه برسه نوشتن در موردش...اما چه ميشه كرد كه ما نقطه تسليميم!
پاسخحذفديشب اومدن پرتمون كردن بيرون!نشدكه كامل نظرمو بگم...از ديشب تا حالا دارم به اينكه گفتم ما نقطه تسليميم فكر مي كنم..مي دوني چيه؟..من ميگم كه مرگ و زدگي ماها دست خودمونه...درسته كه اراده اي والاتر از ارده ي ما هست ولي يه جورايي(هرچند اشتباه) حس مي كنم تا اون جايي كه دلم بخواد مي تونم زندگي كنم...آره خب مرگمون دست كسي ديگه ست...ولي زندگي كردن چي؟...تا آخر عمر زنده بودنمون چي؟...زندگي كردن با عزيزان چي؟
پاسخحذفپس عزيزان را چون در درياب!:دي
پاسخحذفدعا به جون عزيزان مي كنيــــــــــــــــــم
شايد نامردي باشه ولي با اين وجود دوست دارم پيش مرگ همه ي عزيزانم باشم
پاسخحذف