شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۸

دیروز، رفتم شب شعر، خب یکم بی سلیقگی بود که مراسمی که ساعت 3ظهر شروع می شد و غروب تمام رو اسمش رو گذاشته بودن شب شعر! ولی خب حالا اینش رو بی خیال می شیم
فک نمی کردم اینجا هم انقدر شاعر داشته باشه و انقد فعال باشن، شعرها درباره محرم صفر و اینا بود
بد نبود، یکی از دوستای دوره ی راهنمایی رانندگی و دبیرستان م، دوم شد، اون زمان یه دفتر، شایدم چندتا دفتر! داشت همش پر شعر، گل و بلبل هم کشیده بود، همه می گفتیم عینهو دختراس! البته بود هم یه کمکی! جسمی و روحی! ولی انقد تو این فضا بود، که ماشالله خودش شعر می گه دیگه
جالب بود برام
بعد از این مراسم با این دوست و دوستش که اونم دستی بر آتش شعر داشت انگار رفتیم یه جا نشستیم، اونا هی شعر خوندن، مخصوصا رباعی، هی من کیف کردم، هی خوندن، هی من کیف کردم
شعرهای خودشون بعضی هاش خیلی قشنگ بود، و من افسوس می خوردم که چرا قلم کاغذ نبردم بنویسم اینارو، از دو نفر دیگه هم می خوندن، یکی این جناب میلاد عرفان پور و یکی هم آقای جلیل صفر بیگی
حالا سه شنبه هم یه نشست داستان و شعر دارن، که برا نشست شعر، این آقای صفربیگی میاد انگار، همچین دُز ِ فرهنگیمون زده بالا!

چندتا رباعی از دوستم، محمد ایمانی و دوستش می نویسم، فقط این ها در همین موضوع نشست هستن که توی تراکت مراسم چاپ شدن

انگار که قسمتت فقط غم شده است
یا وسعت آسمان تو کم شده است
ایوب مقابل تو کم می آورد
زینب ز چه رو قامت تو خم شده است؟
*
می خواست که شاعر بشود گیج، نشد
سرگرمش کرد او به تدریج، نشد
از عاشورا که سال ها می گذرد
آزادگی حسین ترویج نشد
*
یا مولا دل نبند بر این نامه
دارد با خود بوی خطر این نامه
تنها چیزی که می تواند باشد
یک کوفه خیانت است در این نامه

و این یکی هم از ماجد ابومعرف:

خورشید به لب های حسین خیره شده
ماه از غم فقدان حسین تیره شده
امروز شهادت حسین است ببین
خون بر سر شمشیر ستم چیره شده


+جلیل صفربیگی
+ میلاد عرفان پور
+چندتا رباعی دیگه از میلاد

پ ن: شاید وزن و دستورهای ادبی شعر رو نفهمم، ولی، خوندنش رو، شنیدنش رو، دوست دارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر