پنجشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۸

نکبت

جناب فلورنتینو آریزا، از تو و تمامی آدم های مثل تو، حالم بهم می خورد، دوستی هم داشتم که شباهت هایی با تو پیدا کرد و حالم را بهم زد، هنوز فکر می کند دوست هست ولی نیست، همینجوری هست فقط، ولی بدان، که اتفاقی دیدنت هم حالم را بهم زد، افتخار می کنی رکوردت به 622 رسیده و ادعای بی گناهی و پاکی داری؟ نبینمت دیگر، این اتفاقی دیدنت هم نبود بهتر بود

پ ن: قرار بود "کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد" را ببینیم، از توی جلدش یک چیز دیگر درآمد، اسمش را یادم نیست، یعنی نفهمیدم که یادم بماند، رغبتی هم ندارم دوباره بخواهم همان اولش را هم ببینم که بفهمم اسمش چه بود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر